خیلی خوشکله حتما بخونیدش:
خوش خیال کاغذی...
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست یه کم از طلای خود حراج میکنی؟ عاشقم! با من ازدواج میکنی؟ اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی! تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی! توی ازدواج ما تو مچاله میشوی چرک میشوی و تکهای زباله میشوی پس برو و بیخیال باش عاشقی کجاست؟ تو فقط دستمال باش دستمال کاغذی دلش شکست گوشهای کنار جعبهاش نشست گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد در تن سفید و نازکش دوید خون درد آخرش دستمال کاغذی مچاله شد مثل تکهای زباله شد او ولی شبیه دیگران نشد چرک و زشت شبیه این و آن نشد رفت اگرچه توی سطل آشغال پاک بود و عاشق و صاف و زلال او با تمام دستمالهای کاغذی فرق داشت چون که در میان قلب خود دانههای اشک داشت. عرفان نظرآهاری
زیبا بود